سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/5/19
4:8 عصر

صد و هفتاد و پنج کلمه برای تو

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

 

اولین بار،

وقتی به خود آمدم،

نگاهم در نگاهت گره خورده بود،

گویا چیزی در وجودم بیدار شده بود،

اما من حیران بودم در وادی حیرت،

چشمان خیس تو،

 چیزی فراتر از یک نگاه برایم به ارمغان آورد،

نمی‌دانستم چیست که اینگونه مرا از خود رها کرده،

و این اولین پرسشی بود که جاری شد بر صفحه ذهن من،

با خود درگیر بودم و مدام خود را می‌سنجیدم به سنجه شریعت.

در امتداد آشنایی با تو،

پرسش‌هایی ذهن مرا به خود مشغول می‌کرد،

اما غافل بودم که این ندای درونی و این دلدادگی کار دل است و به سنجه شریعت نتوان سنجید،

این حلقه باید به دست یار داد و

اوست که می‌کشد آنجا که خاطر خواه اوست.

حال دیگر اما هیچ پرسشی ندارم،

دیگر دلم ریسه می‌رود وقتی نامت را می‌شنوم؛

وقتی عطر یادت در فضای ذهنم منتشر می‌شود،

خیالم پر پرواز می‌گشاید بر آستان تو،

ای الهه زیبایی من!

حالا دیگر عاشق شدم،

شاید روزی کارم به جایی برسد،

که در صحن علنی دنیا فریاد برآورم،

دوستت دارم.

دوستت دارم.

دوستت دارم.

.